به گزارش فیلم سینمایی «آذر» ساختهی «محمد حمزهای» داستان خانوادهای است که یک فستفود را اداره میکنند. آذر تقریبا مغز متفکر کار است و حساب و کتاب دست اوست. کارها به ظاهر خوب پیش میرود تا این که یک نزاع خانوادگی همه چیز را بهم میریزد. شرایط به گونهای پیش میرود که آذر با امتحانات سختی مواجه میشود. آذر روایت زنی است که میخواهد در اجتماع رشد کند. حصارهای ذهنی را بشکند و تجربههای جدید داشته باشد. کارگردان برای این مفهوم یکی از افراطیترین مصادیق ممکن را به کار برده است: زن موتورسوار! موتور مسابقه برای علاقه و پیک موتوری برای کار. مسئلهای که در فیلم چندین بار مورد اعجاب و اعتراض مردان مختلف قرار میگیرد. نگاهی که ناشی از تفکر سنتی جامعه است. فرقی نمیکند مردی عامی در خیابان باشد یا فردی متجدد و هوسباز در آپارتمان! نگاه مردانه در همهی آنها مشترک است و ساختارشکنی «آذر» را برنمیتابد.
این مدل فکری در شخصیت «عمو» متبلور شده است. فردی که توانسته کار کردن زنان را بپذیرد، همانطور که دختر خودش کار میکند، اما نتوانسته جایگاه جدیدی که آذر برای یک زن تعریف کرده را بپذیرد. گاه انتقادات او منطقی به نظر میرسد. اما در مجموع شخصیت او به گونهای تعریف شده تا تفکری که قرار است آن را نمایندگی کند محکوم شود. حریفی ضعیف بساز و آن را مغلوب کن؛ قاعدهی بخش قابل توجهی از سینمای اجتماعی ما، که هر روز فربهتر و غیرقابل انعطافتر میشود. همسر آذر از معدود افرادی است که او را درک میکند. همراه و پشتیبان آذر است و شخصیت اجتماعی منحصر بفرد آذر مدیون اوست. اما او تا چه اندازه میتواند خلاف جریان شنا کند؟ میبینیم که او هم در بزنگاه سست میشود و حتی برای نجات خود حاضر به تن دادن به بدنامی آذر میشود. چهرههای تاریک بازیگران و نورپردازی بد و آزاردهندهی فیلم در این منطق توجیه مییابد اما نباید فراموش کرد که استفاده از تاریکی هم خود هنر میخواهد. فیلمساز برای این جهان کم نور و هزارتوی ظلمانی حوادث طبیعتا پایانی جز تاریکی مطلق هم نمیتواند متصور شود.
سبک زندگی مطلوب شخصیتها، همان تعریف طبقه متوسط غربی است. دین در فیلم در به کار بستن چند اصطلاح خلاصه شده است. اصطلاحاتی که برآمده از عادت هستند. در اکثر آثار دین به مثابه «آویز روی دیوارِ» فیلم است. نگاه فیلمساز عبور از سنتهاست و در فیلم دین معادل سنت قرار گرفته و برخورد با دین از همان جنس است. در سکانس جشن تکلیف، تکلف را در جای جای جشن میبینیم. حضور آذر در جشن به شدت سرد و با حالتی نومیدانه است. خود جشن به شدت تصنعی به نظر میرسد و مراسم که در قاب دوربین مانند مجلس ترحیم جلوه کرده است. بلافاصله پس از سکانس جشن، دختر آذر در حالی که میدانیم در فیلم مکلف شده، روسری بر سر ندارد. این مسئله واکنش مستقیم کارگردان به مسائل دینی است و از جلوههای دهنکجی فیلم به دین است. این مسئله همان طور که عرض شد برخواسته از نگاه سطحی مولف به دین، تعریف معوج و خلاف واقع و معادلانگاری آن با سنتهای غلط جامعه است.
این نگاه را با سکانس نمایش بالهی دختر برای والدینش مقایسه کنید. در این مقایسه کاملا میتوان شدت علاقهی فیلمساز به سبک زندگی غربی را درک کرد. فیلم از سوی سازندگان خود مستقل نامیده شده است. اما سوال اینجاست که مستقل از چه؟ وقتی غالب فیلمهای جشنوارهی سی و پنجم فجر همین زمینهی «زن بیدفاع و مردان ستمگر» را دارد، آیا نمیتوان این ادعا را کرد که تمام آنها متعلق به جریانی خاص است؟
*نقد سینما
ارسال نظر